و اما آخرین قسمت این موضوع:

... یک آزمایش ذهنی دیگر را در نظر بگیرید. فرض کنید سطح نیم­کره شمالی سیاره­ای بزرگ کاملاً بدون اصطکاک باشد. ساکنین این سیاره ایمان راسخ دارند که سطح سیاره­شان کاملاً مسطح است. دو گردشگر، سوار بر سورتمه و از دو نقطه بر استوا به فاصله 10 کیلومتر از یکدیگر، سفر خود را شروع می­کنند. آنها بر دو خط موازی و با سرعت اولیه یکسان به سمت شمال راه می­افتند. چون اصطکاک وجود ندارد، سرعت آنها ثابت می­ماند و انتظار دارند فاصله­شان نیز همان 10 کیلومتر ثابت بماند. اما تاحدی تعجب خواهند کرد (واحتمالاً کمی هم مجروح می­شوند) وقتی که در قطب شمال به هم می­رسند. بدون از دست  دادن اعتقادشان به مسطح بودن سیاره، احتمالاً شروع به استدلال می­کنند که چگونه این اتفاق رخ داد. تنها راه توجیه این است که فرض کنند نیرویی - که شاید آن­را جاذبه بنامند - آنها را به سوی همدیگر کشانده است.

به­گونه­ای مشابه، اگر فضا را مسطح بپنداریم و نه منحنی، گرانش نیرویی است که ما استنباط می­کنیم تا به­وسیلۀ آن، آنچه را در یک فضای سه بعدی منحنی رخ می­دهد توضیح دهیم.

کتاب "درآمدی بر نجوم و کیهان­شناسی" صفحه ۵۱ و ۵۲