علامه جعفری
علامه جعفری

علامه جعفری از بزرگترین فیلسوفان جهان هستند ایشان نویسنده کتاب تفسیر نهج البلاغه (20 جلد) و کتاب تفسیر مثنوی معنوی (15 جلد) هستند
...
...
پیش از این در اینجا خاطرهای از مرحوم علامه جعفری نقل کرده بودم، اما با توجه به تماس مؤسسه محترم علامه جعفری، متأسفانه آن خاطره مستند نبود. لذا ضمن عذرخواهی و درود به روح پاک علامه، آن را حذف کردم. مؤسسه محترم علامه جعفری اصل داستان را به اینصورت برایم ارسال نمود:
جناب شاه علی
با سلام
ضمن عرض تشکر از عنایت شما،
داستان مزبور به شرح زیر است:
علامه جعفری روزی این واقعه
را از قول یکی از دوستانشان که از اهالی استان فارس هستند، چنین نقل کرده است.
البته این شخص از دوستان مشترک علامه جعفری و شهید مطهری بوده است. آقای ... از
استان فارس اوایل دهۀ 50 میگوید من سالها در شهرمان از شهرهای استان فارس خدمات
بسیاری از قبیل ساختن مدرسه، درمانگاه، پل، مسجد و ... انجام دادم. روزی به این فکر
افتادم که با این همه خدمات و کمکهای من در این شهر و دیگر شهرها، اکنون مقام من در
پیشگاه خداوند چگونه است؟ برای پیدا کردن پاسخ این سوال، گفتم برای زیارت به مشهد
مقدس میروم و از امام رضا (ع) خواهش میکنم به گونه ای مرا در جریان چگونگی مقام من
قرار بدهد!!! چند روز بعد عازم مشهد شدم. روزی که به زیارت امام رضا (ع) در حرم
رضوی مشرّف شدم، روبروی ضریح ایستادم و با نیّتی که داشتم، از ایشان تقاضا کردم از
خدا بخواهند شخصی از زوّار که در اینجا در حال زیارت است، از جلوی من عبور کند و
چیزی بگوید که مربوط به اجر و مقام من باشد. در آن سالها هنوز حایلی میان مردان و
زنان در گرداگرد ضریح وجود نداشت و همه با هم زیارت میکردند. به محض این که این
نیّت از ذهنم عبور کرد، خانمی از جلوی من عبور کرد که فکر کردم همسر برادرم است،
زیرا در آن روزها قرار بود برادرم وخانوادۀ ایشان نیز به مشهد مشرّف شوند. این خانم
از کنار من که رد شد، نامش را بردم و سلام کردم. آن خانم وقتی صورت خود را
برگرداند، دیدم همسر برادرم نیست. ناگهان گفت: خیلی ....
من بنا به نیّتی که از روزها
پیش در ذهن خود داشتم و در آن لحظه نیز در جلوی ضریح امام رضا (ع) از ذهنم خطور
کرده بود، خنده ام گرفت. آن خانم ناراحت شد و بلافاصله گفت: شک داری؟ به این امام
رضا قسم خیلی ... این فرد خیّر اهل فارس در ادامه میگوید: پس از شنیدن سخنان
این خانم، از کنار ضریح دور شده و شروع به عذرخواهی از پیشگاه خداوند متعال کردم.
زمانی که ایشان این داستان را برای علامه جعفری تعریف میکند، علامه از شرح ماجرا
میخندد. این شخص رو به علامه میگوید: این داستان را وقتی برای آقای مطهری تعریف
کردم، کلّی خندید.
این اصل داستانی است که
متأسفانه اخیراً در فضای مجازی به گونه ای دیگر منتشر شده و به علامه جعفری نسبت
داده شده است. شرح این ماجرا در فیلم مستندی که چند سال پیش ساخته شد و توسط مؤسسه
علامه جعفری نیز توزیع میشود، در بخش اول آن توسط خود علامه در یکی از سخنرانی
هایشان گفته شده است.
متأسفانه علی رغم انتشار این
داستان به صورت مخدوش در فضای مجازی، اکثر وبلاگها و سایتها نتوانسته اند تشخیص
دهند که این داستان چه نتیجۀ اخلاقی میتواند داشته باشد! مرحوم علامه جعفری این
داستان را که برای یکی از دوستانشان اتفاق افتاده است، بارها در محافل خصوصی در
حضور جوانان تکرار نموده و برای نتیجه گرفتن و عبرت از این داستان می گفتند: همۀ
فعالیتها و کارهایی که انجام میدهیم، باید خالصانه و بدون شائبه، برای رضای خدا و
خدمت به مردم باشد. ما هر کاری میکنیم، نباید منتظر پاداش و نتیجۀ آن باشیم. سپس
علامه این مثال را میزدند: کسانی که پس از روزها و ماهها و سالها تلاش و تکاپوی
فکری و علمی و خدمات به انسانها، به عقب بازگشت میکنند تا کمیّت کارهای خود را
بررسی و مرور کنند، مثل لوکوموتیو ران قطاری هستند که در هنگام شب که نورافکن را
برای روشن کردن مسیر روبرو روشن کرده است، آن نورافکن را برگردانده و به عقب
بتاباند. قطعی است که در این صورت چشمان لوکوموتیو ران مختل شده و از کار بازخواهد
ایستاد.
علامه جعفری همیشه توصیه
میکرد که در کارهایمان اگر نیّت خالص و صاف داشته باشیم، در این مسیر پر فراز و
نشیب و سنگلاخ زندگی، راه ها و درهایی به رویمان گشوده خواهد شد که نیازی به بازگشت
به پیشینه نخواهیم داشت. ایشان بارها توصیه میکرد که نگاه به گذشته، فقط برای عبرت
اندوزی و تجربه اندوزی است، نه توقف در آن و بالیدن به آن.
موفق باشید
1392/5/29
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 6:45 توسط شاه علی
|